باران
کودک که بودیم می خواندند برایمان ... "آن مرد در باران آمد" ... حال می دانیم تا آن مرد نیاید ، باران نخواهد آمد ...
| ||
|
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گل های باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید نظرات شما عزیزان:
سلام نهال...باران..و....وبلاگت خیلی قشنگه خوشم اومد آدرس سایتمو عوض کردم بازم سر بزن خوشحال میشم
خـــیلی زیبا بود!
لینکت کردم، اگر دوست داشتی من رو با نام: ㋡خط خطی های دو وروجک㋡ لینک کن
خیلی خیلی زیبا بود عزیزم /
nagard injor kasi aslan to 2nya nis
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |